اکسیژن - دکتر سید علیرضا عظیمی - هوای ما
جان می رود ز دستم صاحبدلان هوا نیست
در تک تکِ نفسها خاصیتِ بقا نیست
دود است و خاک و بِنزِن اکسیژنی به جا نیست
جز آزبِست و گوگرد سهمی برای ما نیست
اکسیدهای کربن گازی که بَرمَلا نیست
کم کم کُشَد من و تو حاصل به جز فنا نیست
نیترو، ازُن روان شد مرزی که در فضا نیست
فرقی میان جاده آن کوچه این سرا نیست
هر صبح می وزد سَم عطر گل و صبا نیست
در هجمه ترافیک غیرِ سر و صدا نیست
روز است چون سیاهی مَه را دگر ضیا نیست
چشمان مردمان را دیدِ ستاره ها نیست
پُر شد صدایِ سرفه موسیقی و نوا نیست
از بهرِ پیر و برنا سکته بُوَد، شفا نیست
مردم روان به قبرند مرگی که آن سزا نیست
مرگی به دستِ انسان بدتر از این جفا نیست
هر کس سوارِ خودرو مترو زدن بَنا نیست
تنبل شدیم و رَدّی از آن دوچرخه ها نیست
مَشیِ پیاده ، هیهات در کوچه ها صفا نیست
تا هست چاله و گِل راه برو بیا نیست
آن پیشخوان دولت لازم بُوَد، اَدا نیست
انجامِ کارِ مردم اینترنتی چرا نیست؟
خودرو پر از نقایص به سوز و کم خطا نیست
از بهرِ خودروسازان یک ذره هم حیا نیست
هر تن کند شکایت اما خودش به پا نیست
همبستگیِ ملی در رفع این بلا نیست
کشتیم یکدگر را قتلی که در خفا نیست
جهل است و سوءِ تدبیر کز فعلِ بد جدا نیست
وعده شده به حلِّ مشکل، ولی وفا نیست
مسئولهای ما را جز حرف و ادعا نیست
آب و هوا و خاک است نعمت، که بی بها نیست
نابود کردن آن مَرضیِّ آن خدا نیست
همّت نمای سَیِّد وادادگی روا نیست
روشن نما خِرَد ها غافل ز بد رها نیست
مطالب مرتبط :
شعر - آلودگی و دود و دم و وضع شهر ما
نظرات شما عزیزان: